دل نوشته ی 3
سرزمین رویای من
در سرزمین رویای من از آسمان قطره های مروارید می بارد!
من سوار بر بال رنگیه پروانه از گلی به گلی دیگر کودکانه و شاد و رها از غصه های بزرگانه ام !
کفپوش زمین مخمل سرخ پیراهن مادربزرگ است. فرشتگان کودکانه آواز می خوانند و پریان رها و سبکبال به هرسو می پرند.
آفتاب خورشید لبخند شاعرانه بر لب دارد و گل های آفتابگردان خمودند بر گوشه ی طاق آسمان!
ابرها گهواره ی لالایی خوان شبا نه اند و ستارگان شب تاب های کوچک لرزان !
رودها ی برفی جاریه زمینند و آبشارهای خیال نردبان آسمان !
و جادوی نی پسر چوپان است و رقص سبکبال لاله های عاشق بر قالی مواج دشت !
در سرزمین رویای من همه چیز دلخواه من است همه چیز آن گونه است که من خواهان آنم هیچ باید
نبایدی از دنیای واقعانه حاک بر سرزمین من نیست .در سرزمین رویای من فقط شادی کودکانه حاکمست و
صداقت کودکانه.
در اینجا همواره گلهای شیپور ی نوای سرمست زندگ را آواز می دهند و مرگ
آدمیت در صندوق خانه ی فراموشی به تاراج رفته است.