انتظاررررر سرد است.
در دریای خاطرات با تو ،شناورم.
می آیی ،می روی.....
من نظاره گری بیش نیستم.
در دریای خاطرات با تو ،شناورم.
می آیی ،می روی.....
من نظاره گری بیش نیستم.
انتظار کشیدن سخت ترین کار دنیاست، برات امید میاره، گاه غم میاره ،لبخند رو لبت میاره، گاه اشک برای چشات میاره،و تو همچنان چشم دوختی به ابتدای جاده ی دوستی تا شاید نشونی از رفیقت پیدا کنی،اما اون انقدری مشغول زندگی گذرا شده که فراموشکار شده....اما تو نا امید نمی شی،هر روز ،هر شب سر می زنی به احساس ناب تا روزی که نشونه ای ازش ببینی....و همچنان امید داری...
؟؟؟
باورت شود یا نشود،روزی خواهد رسید،ما ناشناس همدیگر را خواهیم دید.
در خیابانِ خیس باران،در گذر از کنار هم،یا شاید کوچه ای تنگ ،سرمست از بوی بهار،یا کافه ای کوچک و دنج در پیاده رو،یا کافی نتی قدیمی در یک روز یک شنبه،با فاصله اما نزدیک ما همدیگر را خواهیم دید. این تقدیر من است ،در خیال تو غرق شوم،چکه ای اشک بریزم و انتظار بکشم...