امروز باز باید زندگی کنم زیرا تواز من خواسته ای و من ادامه خواهم داد به خاطر قولی که به تو داده ام.سعی خواهم کرد از زندگی لذت ببرم
اما برای لذت بردن از زنگی باید شبیه دیگران شد و من این را دوست ندارم آیا باید این چنین شود و باز من می مانم وتردید هایم ....آسمان امروز
می خواهد آبی بماند اگر آدمی این موجود مغرور خاک توانی برایش باقی گذارد.
می خواهم تنها با یاد تو زندگی کنم...................
امروز تلاش کردم نوع دیگری دنیا را ببینم خواستم آدمها را زیباتر ببینم نشد خواستم قلبها را مهربانتر ببینم نشد خواستم
صداقت را در وجود آدمها بییابم نشد خواستم آسمان را آبی تر ببینم نشد خواستم شاپرک رنگین عشق را در سیاه چاله ی
تاریک زمان یافت کنم باز نشد کاش دنیا نبود این رسم و زمانش...............................................................................گاه
زمانی می رسد که از این همه سیاهی احساس خفگی می کنم وآرزو می کنم کاش بودی ومرا با نوای سحر انگیز صدا یت به
قله ی رفیع آدمییت می بردی امروز بیشتر از هر روز دیگر نبودنت عذابم می دهد وتو هرگز نخواهی فهمید دلم برایت تنگ است
خدا مرا ببخشد بدان تا ابدییت در انتظارت هستم.
